Wednesday, December 17, 2014

گفتگوی یک دانش‌آموز بهایی با سه نماینده مجلس

website counter widget

۹گفتگوی یک دانش‌آموز بهایی با سه نماینده مجلس





 چهارشنبه 17 دسامبر 2014 رها بوشهری، شهروند خبرنگار- تهران

گفتگوی یک دانش‌آموز بهایی با سه نماینده مجلس

من دانش آموز سال سوم دبیرستان هستم. نمره های درسی ام عالی هستند. معلم هایم امیدوارند در کنکور سال آینده اسمم را در فهرست نفرات برتر ببینند اما خودم می دانم که حتی اگر جزو بهترین رتبه‌ها هم باشم، باز در دانشگاه های ایران جایی برای من نیست؛ مثل خواهرم که در «دانشگاه بهشتی» دانشجوی معماری بوده و سال دوم دانشگاه اخراج شده است.
ديروز پس از انتشار سخنان آیت الله «موسوی بجنوردی»* که به صراحت از نادیده گرفتن حقوق شهروندی بهاییان سخن گفته بود، فكري به ذهنم رسيد. او به" فارس" گفته بود: «هیچ وقت ما نمی‌گوییم بهایی حق تحصیل آزاد دارد، اصلا حقوق شهروندی ندارد. مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان از حق شهروندی برخوردارند زیرا ادیان ابراهیمی هستند.»
با خودم گفتم وقتی خودشان می‌گویند شما حقوق شهروندی ندارید، ما به کی و کجا می‌توانیم اعتراض کنیم؟ نماینده ای هم نداریم که صدایمان را به گوش او برسانیم. با اين حال، تصميم گرفتم با چند نماینده عضو کمیسیون آموزش تماس بگیرم و به عنوان يك دانش آموز بهایی و از آن ها بخواهم حقوقم را به عنوان شهروند ایرانی پی گیری کنند.
موفق شدم با سه نماینده صحبت کنم. هر سه، نماینده تهران هستند، تا مقطع دکترا تحصیل کرده  و استاد دانشگاه یا مراکز پژوهشی هستند.

زهره طبیب زاده نوری: مسلمان شو مشکلت حل می‌شود

«زهره طبیب زاده نوری»، دکترای دندان پزشکی دارد از دانشگاه شهید بهشتی و از اعضای هیات علمی همین دانشگاه است. او یکی از نمانیدگانی بود که از «رضا فرجی دانا»، وزیر پیشین علوم درباره بازگشت دانشجویان بهایی به دانشگاه ها سوال کرد.
سلام خانم طبیب زاده! من یک مشکلی دارم که می خواستم خیلی کوتاه وقت تان را بگیرم.
  • بفرمایید. فقط لطفا کوتاه چون الان باید وارد جلسه ای بشوم.
من یک دانش آموز ایرانی هستم که همه معلم هایم امید دارند در کنکور سال آینده جزو رتبه های برتر می‌شوم اما تضمینی برای حضورم در دانشگاه وجود ندارد.
  • چه طور؟
 چون بهایی هستم.
  • شماره من را از چه کسی گرفتید؟
 شماره را از یکی از دوستان خبرنگارم گرفتم. گفتند شما اگر کاری از دست تان بربیاید، انجام می‌دهید.
  • ببینید دخترم! شما بهاییان با اسلام عناد دارید، ما هم که نمی‌توانیم دشمنان اسلام را وارد مراکز دانشگاهی اسلامی کنیم. شما وارد دانشگاه می‌شوید، بعد می‌روید سراغ تبلیغ دین. همین الان بر اثر بی دقتی تیم وزارت علوم سابق چندین دانشجوی بهایی وارد دانشگاه ها شده و جزوه های تبلیغ بهاییت در دانشگاه ها پخش شده است. البته مسلمانان با این جزوه‌ها فریب نمی‌خورند. خود بهایی ها هم این را می‌دانند اما به خاطر عنادی که با اسلام دارند، این کارها را می‌کنند.
 یعنی کاری از دست شما برنمی آید؟
  • ببیند عزیزم! شما برو مطالعه کن، کمی قرآن بخوان، از اسلام بیش‌تر یاد بگیر و سعی کن خودت تصمیم بگیری. من قول می دهم اگر با دقت مطالعه کنی و با عقل و تدبیر تصمیم بگیری، دین اسلام را انتخاب می کنی و همه مشکلاتت خود به خود حل می‌شوند. اگر منابعی برای مطالعه می‌خواهی، می توانی به دفتر من مراجعه کنی. شماره دفتر را یادداشت کن و با من تماس بگیر. من باید به جلسه بروم. خدانگه‌دار.

مهدی کوچک زاده: از ایران بروید

«مهدی کوچک زاده»، نماینده تهران و دارای مدرک دکترای مهندسی آب از «دانشگاه تربیت مدرس» و از اعضای هیات علمی همان دانشگاه است. کوچک زاده عضو «جبهه پایداری» و از نمایندگان تندروی اصول گرا است. بعد از حدود دو ساعت تماس با دفتر این نماینده و هماهنگی با منشی دفترش، به عنوان فردی که مشکل شخصی دارد و فقط مشکل را باید به خود آقای نماینده بگوید، تلفن به او وصل می‌شود.
 سلام آقای کوچک زاده! من دانش آموز خوبی هستم و معلم هایم امیدوارند که در کنکور سال آینده جزو نفرات برتر باشم.
  • خب، انشالله. چه کاری از دست من بر می آید.
 با همه این احوالات، من نمی‌توانم وارد دانشگاه شوم چون بهایی هستم.
  • (خنده) شما که احتیاجی به دانشگاه‌های ما ندارید، ماشالله خودتان دانشگاه و تشکیلات و همه چیز دارید. خب بروید دانشگاه مخفی خودتان. وقت ما را هم نگیرید.
 آقای کوچک زاده! من با هر دینی، ایرانی هستم و شما نماینده همه مردم هستید. جواب تان به من همین است؟
  • کار دیگری هم می توانید انجام دهید؛ می‌توانید بروید و در دامان امریکا و اسراییل بیفتید. آن جا بگویید از خودشان هستید، راحت وارد دانشگاه می‌شوید و مدرک می‌گیرید. چرا می‌مانید؟ هم خودتان اذیت می‌شوید و هم برای ما مشکل درست می‌کنید.
 اما من می‌خواهم در کشور خودم زندگی کنم.
  • پس تابع قوانین باشید.
تلفن همراهش زنگ می‌خورد و می‌گوید من بیش تر از این وقت ندارم خانم.

محمود نبویان: دانشگاه جای بهایی ها نیست

«سیدمحمود نبویان»، نماینده تهران است، تحصیلات حوزوی دارد و دکترای فلسفه تطبیقی گرفته است. او دانشیار گروه فلسفه «موسسه امام خمینی» است. محمود نبویان از شاگردان «محمدتقی مصباح یزدی» است و بارها از اسلامی کردن دانشگاه ها سخن گفته است.
 آقای نبویان! من از تحصیل در دانشگاه محروم هستم. دوستانم توصیه کردند که با شما تماس بگیرم و مشکلم را مطرح کنم.
  • چرا از تحصیل محروم هستید. از دانشگاه اخراج شده اید؟ مشکل منکراتی داشتید.
 خیر. من اصلا هنوز وارد دانشگاه نشده ام اما چون بهایی هستم، می دانم که از تحصیل دانشگاهی محروم هستم؟
  • بله. دانشگاه جای بهایی ها نیست. دانشگاه کشورهای اسلامی باید اسلامی باشد.
 اما دانشجویانی هستند که ادیان دیگری دارند؟
  • ادیان؛ بهاییت که دین نیست. بهاییت یک فرقه است. یک فرقه من در آوردی است.
 به هر حال، من با هر دین و آیینی ایرانی هستم و شما نماینده همه مردم ایران هستید؟
نخیر من نماینده شما نیستم. بنده نماینده مردم مسلمان ایران هستم


عضو مجمع روحانیون گفت: هیچوقت ما نمی‌گوییم بهایی حق تحصیل آزاد دارد، اصلاً حقوق شهروندی ندارد.
مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان از حق شهروندی برخوردارند، زیرا ادیان ابراهیمی هستند.
وی افزود:بهاییان حقوق شهروندی ندارند.البته در زمان تدوین، برخی ایرادات هم به این منشور گرفته شد.
مثلا اینکه وقتی گفته می‌شود همه شهروندان حق تحصیل دارند، آیا این حق به عنوان مثال شامل حال بهائیان هم می‌شود؟

به هیچ عنوان. بعضی‌ مسایل نیاز به این ندارد که تخصیص بزنیم، آن کسی که با اسلام مخالف است، موضوعا خارج است. بهائی ضد اسلام است و موضوعا از این بحث خارج می‌شود.

هیچوقت ما نمی‌گوییم بهایی حق تحصیل آزاد دارد، اصلا حقوق شهروندی ندارد. مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان از حق شهروندی برخوردارند. در مجلس نماینده دارند، زیرا ادیان ابراهیمی هستند و ما با آنها تعامل داریم و نمایندگان آنها با ما دوست هستند.
 -----------------------------------------------------------------------------



Monday, December 15, 2014

نامه سرگشاده در پاسخ به اظهارات اخیر حجت الاسلام، آقای رمضانی پور، امام جمعه محترم رفسنجان در مورد بهائیان



نامه سرگشاده در پاسخ به اظهارات اخیر حجت الاسلام، آقای رمضانی پور، امام جمعه محترم رفسنجان در مورد بهائیان

نامه سرگشاده در پاسخ به اظهارات اخیر حجت الاسلام، آقای رمضانی پور، امام جمعه  محترم رفسنجان در مورد بهائیان

حجت الاسلام، آقای رمضانی پور،
با عرض تحیت،
احتراما"، مایل هستم، به عنوان یک بهایی ایرانی، در مورد مطالب مندرج در سایت خبری " خانه خشتی*،" تحت عنوان" بحث بهائیت موضوع روز است وباید به آن پرداخته شود"، مورخ 11 آذر ماه 93، که از جانب آن جناب نقل قول گردیده است، نکاتی به عرض برسانم، با این امید که به عنوان یک عالم دینی که لابد است انصاف از خصائل حمیده اش باشد، در آن تامل، و جانب عدالت را رعایت فرمائید.


از جمله مطالبی که به گزارش خبرنگار این سایت خبری، در یوم مذکور در جلسه ای با مسئولان شورای اداری شهرستان رفسنجان ایراد نموده اید موارد ذیل است:

" فرقه بهائیت کار‌ها و برنامه‌های زیادی در شهرمان به وجود آورده‌اند و خواسته به‌حق مردم که نباید در این شهر باشند، باید تحقق یابد."

باعث امتنان خواهد بود چنانچه در مورد عبارت " این کارها و برنامه ها"- و " فعالیت های ضد و نقیض"- با ذکر مصادیق و شواهد توضیح فرمایید تا مفهوم آن بر خوانندگان این سطور روشن شود؛ زیرا، ادامه ی بیان شما می تواند این تصور را در اذهان خوانندگان ایجاد نماید که بهائیان رفسنجان مر تکب عملی خطا و خلاف قانون و عرف شده اند که همشهریانشان خواستار اخراج ایشان از شهر هستند. هر خواننده ای حق دارد که از دلیل چنین ادعایی مطلع گردد؛ و البته، هر قائلی را شایسته آن است که با قبول مسئولیت اثرات قول و اظهارات خود، خاصه زمانی که لحنی قاطع به کار می برد، اقامه ی دلیل و حجت نماید.
 جناب رمضانی پور، آیا چند تن از هموطنان شریف ما در رفسنجان حاضرند با طیب خاطر و به اراده ی خویش شهادت دهند که همشهریان بهائی ایشان مرتکب خطایی شده اند، که سزاوار اخراج از شهرشان هستند؟

از جانب شما نقل شده است:

" در شهرستان رفسنجان برخی از این گروه‌ها و فرقه‌ها وجود دارند و بر اثر عدم اطلاع مردم در محلات و در بین مردم عادی زندگی می‌کنند و به کسب و کار می‌پردازند و حتی نمی‌شود آن‌ها را تشخیص داد."

جناب رمضانی پور، در کدامین محله ی شهر رفسنجان، شما و هم میهنان عزیز رفسنجانی سراغ دارید که بهائیان کتمان عقیده نموده، و پنهانی به کسب و کار مشغولند ؟ آیا واقعیت غیر از این است که طی سی و پنجسال گذشته، بهائیان صرفا" به دلیل عدم انکار عقیده ی دینی، و به واسطه ی صراحت در اظهار ایمانشان به دیانت مقدس بهایی از کار برکنار، از تحصیل در دانشگاه های موطن خویش محروم، از خدمت در دوایر دولتی، حتی مراکز رسمی آموزشی، ممنوع شده اند؟ مگر حقیقتی که شما و تمامی مسئولین کشوری، هموطنانمان، و تمامی بهائیان این سرزمین مقدس بر آن واقفیم خلاف این واقعیت است که در هر سر شماری، هر فرد بهایی باالنفسه از مامورین سرشماری خواسته است حتی از علامت زدن روی گزینه ی "دیگر مذاهب" در مقابل نام آنان امتناع ورزند؛ بلکه، درکنار ستون مذاهب نام برده و عبارت "دیگر مذاهب" ، کلمه ی "بهایی" را قید نمایند؟ آیا محرومیت مجدد ده ها جوان بهایی ایرانی از ورود به دانشگاه در سال 93 به دلیل آن که در فرم ثبت نام، اظهار داشتند بهایی هستند، شاهد دیگری برای اثبات خلاف ادعای فوق نمی باشد؟ با وجود این و صدها شواهد مستند دیگر، چگونه می توان باور نمود که افراد چنین جامعه ای هویت و اعتقاد دینی خود را از دیگران پنهان نمایند، و مخفیانه به کسب و کار پردازند، آن هم در شهری نه چندان بزرگ مانند رفسنجان؟ آیا در چندین شهر ایران، محل کسب ده ها فرد بهایی را به جرم این که در ایام محرمه و مخصوصه ی خود، که به حکم فرائض دینی مکلف به تعطیل نمودن کار هستند را به مدت طولانی پلمب نکردند، به جرم این که آنان قصد دارند به این وسیله تبلیغ دین خود نمایند؟ آیا مطالب نقل شده در این خصوص با دعاوی دیگر افراد مسئول که به دلیل فوق الذکر قریب به دو سال، 42 دهنه مغازه ی متعلق به بهاییان در همدان، و چندین مغازه در سایر شهر ها، از جمله، سمنان را تعطیل نمودند، و اغلب با تحمیل جریمه های بسیار سنگین بر مالکان آن ، بلکه با حبس تعداد قابل توجهی از ایشان، مغایرت ندارد؟
به علاوه، در این گزارش آمده است:

"تعدادی از یهودیان نیز در بازار شهر کسب و کار می‌کنند، اما حکم آن‌ها با فرقه ضلله بهائیت فرق دارد، بهائیت بر طبق فتوای مراجع نجس هستند، و خرید و فروش با آن‌ها حرام است"

جناب رمضانی پور، در این جمله دو واژه به کار رفته که لابد است قائل و مدعی آن، مفهومش را شفاف و مصداقش را اثبات نماید، "ضاله" خواندن و "نجس" شمردن بهائیان. 

آیا ویژگی ها ی تعیین کننده برای آن که فرد، گروه، و جامعه ای گمراه و ضاله خوانده شوند چیست؟ 
آیا بهائیان که موحد، و معتقد به وحدانیت ذات خداوند، و معتقد به استمرار فیوضات قدسیه ی الهیه از طریق ظهور مظاهر مقدسه اش، و قائل به حقانیت جمیع انبیا و رسل و کتب و صحف سماوی، و ادیان و شرایع الهی می باشند؛ آرمان مقدسشان تاسیس و ترویج وحدت عالم انسانی و صلح عمومی، بنای مدنیت الهیه در بسیط غبرا، ایجاد اخوت و محبت بین جمیع ابناء بشر، اعم از هر نژاد، ملیت، و مذهب و آیین است؛ و ابزارشان جهت تحقق این اهداف عالیه، جز از طریق محبت، تحری حقیقت، ترک تقالید و تعصبات از هر قبیل، تعلیم و تربیت عمومی، ایجاد خط و زبان بین المللی، تساوی حقوق رجال و نساء، تعدیل معیشت و حل مسائل اقتصادی، و... نیست را می توان گمراه نامید؟ 

آیا صرفا" با نسبت دادن گمراهی به جامعه ای که طی سالیان دراز، ماهیت و هویتشان بر اقوام، آشنایان، دوستان، همسایگان، و همکاران از بین هموطنان شریف و منصفشان آشکار گردیده، و به کرات و مرات، نوع دوستی، و میهن پرستی، صداقت و امانت، اطاعت از حکومت، و تلاششان در جهت خدمت به آبادی و عمران این سرزمین مقدس، که به حکم دینی، موظف به خدمت به آن می باشند، به اثبات رسیده؛ چنان که حتی آنان که به قصد آزار، سرکوب، و تحقیر، و تقبیح این جامعه، آنان را به اتهامات واهی گوناگون متهم ساخته اند، اما در آشکار و پنهان، به پاکی نیت و علو آمال و اعمالشان شهادت داده اند؛ می توان باور ضاله بودن آنان را در قلوب صافیه و اذهان منیره ی مردم روشن ضمیر این سرزمین به اجبار القاء نمود؟


تذکار دیگر در خصوص واژه ی دیگری است که در جمله ی فوق در وصف بهائیان به کار برده شده؛ یعنی، کلمه ی " نجس". 

 تاریخ ادیان همواره شاهد و گواه این حقیقت بوده که در بدایت ظهور جمیع مظاهر مقدسه، همواره مخالفان امر الهی، پیروان ادیان جدید را به اوصافی از این قبیل متصف می نموده اند تا مردم را از معاشرت با ایشان منع نمایند. اگر در مقام تبیان، به آیه ی مبارکه ی قرآن، " انماالمشرکون نجس"، که کفار و خدا نشناسان نجس هستند، نیک پیداست که این حکم در مورد بهائیان صدق نمی کند؛ زیرا، همان طور که از قبل ذکر شد، بهائیان علاوه بر این که موحد و معتقد به وحدانیت ذات الهی هستند؛ به حقانیت و الهی بودن جمیع ادیان و کتب مقدسه شان، از جمله، دین مبین اسلام و قرآن کریم مقر و معترفند، و در جمیع احیان، در مقابل تعرض مخالفان، به دلایل و براهین متقنه به دفاع از این آیین مبین پرداخته اند؛ و حتی در اثبات حقانیت دیانت بهایی به آیات بی شمار این کتاب آسمانی که معجزه ی حضرت رسول صلوات الله علیه، و به صریح قرآن، "هدی للمتقین" است، استناد نموده اند. به علاوه، فراموش نکنیم که در جمیع کتب سماوی، از جمله قرآن مجید، خداوند رحمان، انسان را اشرف مخلوقات خویش نام نهاده، و به صراحت و کرات فرموده که روحی از خود را در او دمیده، بلکه او را به صورت و مثال خود آفریده، و خلیفه ی خود در روی زمین قرار داده است. چرا به این مفاهیم و حقایق مندرجه در قرآن کریم که مقام بلند انسان را تکریم، و رعایت حقوق انسانیش را تاکید می نماید اشاره ننماییم، وقتی که کل معتقدیم این کتاب آسمانی رحمت الهی بر جمیع اهل عالم، فارغ از هر آیین و کیش، است؟

در مقام دیگری از این گزارش تصریح شده که:


"... بهاء‌الله ظهور کرد و دولت روسیه سرسختانه از او حمایت می‌کرد که زمانی او را فراری دادند و دوباره برگشت و فعالیت‌های سیاسی خود را ادامه داد و امروز خدای بهائیان همان حسین‌علی بهاءالله است."

با وجود مطالب فوق الذکر در خصوص اصول اعتقادات بهائیان، نیازی به تکرار مجدد بیان این حقیقت مهم و اصل اساسی روحانی در دیانت بهایی نیست که: بهائیان تنها پرستش و ستایش خداوند یکتا می نمایند، خداوندی که به اعتقادشان لاشریک و غیب منیع لایدرک است. در حقیقت، از منظر دیانت بهایی، جمیع مظاهر مقدسه الهیه که تا کنون از برای تربیت اهل عالم ظاهر گشته اند، مرایا و مجالی مقدسه ی صافیه اند که به اراده ی پرودگار یگانه، صرفاً صفات الهی را متجلی نموده اند؛ اما، حتی ایشان را راهی به آن مقام غیب منیع، و قدرتی برای درک کنه آن ذات اقدس نبوده و نخواهد بود. بنا براین، معلوم و آشکار گردید که بهائیان، حضرت بهاءالله را فرستاده ی خداوند، مظهر ظهور و مربی الهی در این دور جدید می دانند، لا غیر؛ و این حقیقتی است که آن حضرت به صراحت و به کرات در آثار خود آن را اظهار، و به آن شهادت داده اند.

در مقام رد دعوی مذکور، " دولت روسیه سرسختانه از او حمایت می‌کرد که زمانی او را فراری دادند و دوباره برگشت و فعالیت‌های سیاسی خود را ادامه داد..." 
 ذکر همین دلیل از دلایل عدیده کفایت می نماید که طبق شواهد تاریخی که در دسترس همگان است، آن هنگام که دولت قاجار دستور به تبعید حضرت بهالله به عراق نمود، و همزمان، دولت روسیه

از آن حضرت دعوت کرد تا در نهایت عزت و جلال در آن مملکت ساکن گردد، و قول داد که جمیع اساب آسایش و راحتی آن حضرت و عائله ی مظلومشان را فراهم خواهد آورد؛ حضرت بهاالله فرمودند که حکم محکم الهی را با رضایت و سرور گردن خواهند نهاد، و در راه نجات عالم انسانی، شدت را به رخا ترجیح خواهند داد؛ و، بنابراین، به اراده ی الهی حرکت نمودند، و تبعید و سرگونی، و بی سر وسامانی، و اسارت و زندان را به آن عزت، راحت، و ایوان ترجیح دادند؛ و در حالی که جمیع مایملکشان به تاراج رفته بود، به فرمان حکومت وقت ایران، در شدت سرمای زمستان، در حالی که خود و خانواده شان تن پوش کافی برای حفاظت از سرما نداشتند، پای پیاده از کوه های کردستان، راه بغداد در پیش گرفتند؛ و از همان زمان، یعنی، از سن 27 سالگی تا آخرالحیات، به مدت 50 سال، در مسجونیت و تبعید به سر بردند؛ و هرگز، به گواه تاریخ، هیچ حمایتی از هیچ دولت و حکومتی را نپذیرفتند.
جناب حجه الاسلام، آقای رمضانی پور، چه نیکوست در مقام شخصی که وظیفه ی مهم هدایت و تربیت مردم را بر عهده دارید، سعی نمایید هموطنان خود را به تعامل دوستانه، و ایجاد روابط مشفقانه و صلح جویانه تشویق نمایید؛ زیرا، رشد و ترقی هر چه بیشتر ایران عزیز و ایرانیان شریف منوط به ترویج صلح و آشتی میان اقوام و عقاید مختلفه در این کشور مقدس است، کشوری که از دیرباز آوازه ی آزادگی و خردمندیش مشهور خاص و عام بوده.

در خاتمه، امید است که آن عالم دینی محترم به فواد لطیف و انصاف وطید در این کلام مجمل تامل نمایند، تا در محضر الهی که هم آن عالم سر است، و هم این عالم علن، جمیع نفوس عالین و هیاکل خلد برین شهادت دهند که این نفس نفیس از جمله علمایی است که علم او حجاب اکبر از برایش نشد.

با احترام،

فلور نوزدهی

-------------

 http://behnazar.blogspot.com/2014/12/blog-post.html
________________________________________
 نظراتي چند:

Behrooz Payamipour
با تشكر فراوان از سركار خانم فلور نوزدهي عزيز و گرامي از :
بهترين پاسخ به امام جمعه رفسنجان

Reza Esfahani
من بهايي نيستم ولي مرحبا داريد همه شما بهائي ها

Sonia Todiee
خیلی خیلی ممنونیم فلور جان همیشه تاییدات شامل حالتان باشد

Iran Dargahi
مرسى فلور خانم

Marjan Mohammadreza
مرسى فلور جان عالى بود .

سعدا احمدی
مقاله بسیار روشنگری بود واز نظر من مسلمان تنها اعتقاد شما به صلح عمومی ، صداقت وبی آزاری شما هموطنان بهایی کافیه تا قیام قیامت با دیگر هموطنان از هر قوم ونژادی در کنار هم زندگی کنید.

Farid Elmii
جمال مبارک حافظ و نگاهدارد باشد شیر زن

Felora Abdian
فلور خانوم عزیزم مرحبا وافرین به شما خودم شاگرد شما بودم اگه یادتون باشه تهران مجیدیه بودیم قربونت

Mahvash Kalani
دوست عزیزم فلور جان : آرزویم این است " که شوی بنده محبوب بهاء و دعا میکنم آرام بمانی هر روز , سر بلند از همه واقعه ها , شاد باشی و بخندی هر دم , به دل انگیز ترین خاطره ها ............خیلی زیبا و شیوا نوشته ای

Hedieh Mahmoodi Ebrahimi Thank you very much.The best answer.God bless you

Manoucher Sabeti So happy and so proud to know there are still these kind of being among us. Truth will prevail soon and light will shed it's light

Fariba Ghorbanpour
عالى بود به نکات جالب وکافى اشاره کردى . تاييدات الهي شامل حال گردد .اميدوارم ومرسى.

Zhaleh Vafai Wonderful
 
Hassan Mohammadi
 بهای سکه بهار آزادی توش رسیده شده

 ...
________________________________________________


کد خبر : 51775 تعداد بازدید: 354 تاریخ انتشار خبر : 11 آذر 1393
چاپ مطلب | ارسال به شبکه های اجتماعی
امام جمعه رفسنجان:

بحث بهائیت موضوع روز است و باید به آن پرداخته شود

امام جمعه رفسنجان گسترش فرقه بهائیت در رفسنجان را به دلیل عدم اطلاع رسانی مناسب بیان کرد و گفت: از دیرباز یهودیان در شهر ما حضور داشته اند و در مواقعی نیز کار سیاسی کرده و درآمدهایی را برای کمک به اسراییل فرستاده اند.
به گزارش خبرنگار “خانه خشتی”، حجت الاسلام رمضانی پور صبح امروز در نشست شورای اداری شهرستان رفسنجان خدمت رسانی مسئولین را در رضایتمندی مردم مؤثر خواند و گفت: امیدوارم این خدمات توشه ای برای شما باشد.
عباس رمضانی پور با اشاره به آیاتی از قرآن کریم، راه خداوند را همان راهی بیان کرد که در قرآن کریم به عنوان قانون اسلام آمده است و باز ماندن از آن به گم کردن راه واقعی می انجامد.
وی گسترش فرقه بهائیت در رفسنجان را به دلیل عدم اطلاع رسانی مناسب بیان کرد و گفت: از دیرباز یهودیان در شهر ما حضور داشته اند و در مواقعی نیز کار سیاسی کرده و درآمدهایی را برای کمک به اسراییل فرستاده اند.
حجت الاسلام رمضانی پور حکم بهایی ها را بدتر از یهودیان عنوان کرد و گفت: بحث بهائیت موضوع روز است و باید به آن پرداخته شود؛ چرا که اینان فرقه ای سیاسی هستند و سر منشأ آن ها شیخیه می باشد
.
 
 امام جمعه رفسنجان به بروز بهائیت در ادامه راه شیخی گری و اعتقادات بی پایه و مخالف اسلام آنان اشاره نمود و افزود: در این راستا پیروانی از این فرقه پیدا شدند و فعالیت هایی نیز توسط آنان انجام شد.
وی با اشاره به اینکه بهائیان نجس العین هستند و طبق فتاوای مراجع هر گونه مراوده با آنان حرام است، ابراز داشت: اگر در سالیان گذشته از جهت قانون دستمان باز بود و طبق حکم اسلام با اینان برخورد می شد، الان اینگونه گسترش نمی یافتند و بهائیت را به عنوان دین معرفی نمی کردند.
حجت الاسلام عباس رمضانی پور به فعالیت های ضد و نقیض بهائیان اشاره کرد و گفت: این گروه اینقدر جرأت یافته اند که برای خودشان جایگاه قائل شده و حتی زمین بزرگی را برای ایجاد قبرستان گرفته بودند که با تدابیر شهردار محترم باز پس گرفته شد.
وی در ادامه خطاب به رؤسای ادارات تأکید داشت: باید مراقب باشید و برای انجام هر کاری با تحقیق و بررسی وارد شوید و پس از بررسی کامل کاری برای آن ها انجام دهید.
رمضانی پور در پایان به برگزاری یادواره سرداران شهید شهرستان در 28 صفر جاری و با حضور آیت الله سید احمد خاتمی نیز اشاره کرد.
در ادامه حجت الاسلام علی هاشمیان با اشاره به مراسم سالگرد امام جمعه فقید شهرستان رفسنجان با حضور یادگار امام خمینی (ره)، و دعوت از کلیه حاضرین گفت: این مراسم عصر بیستم آذر ماه با حضور مقامات کشوری در رفسنجان برگزار می شود

 _____________________________________________________

 خانه خشتی

بحث بهائیت موضوع روز است و باید به آن پرداخته شود

  http://www.khanehkheshti.com/%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%A2%D9%86-%D9%BE%D8%B1/


________________________________________________________

امام جمعه رفسنجان و سکوت نابخشودنی ما

دوشنبه 08 دسامبر 2014

امام جمعه رفسنجان ادای هیتلر را در می آورد و ما خاموش از کنارش می گذریم. امام جمعه رفسنجان اعلام کرده و بلکه مردم با صفای رفسنجان را تحریک کرده تا بهائیان را که در کسب و کار و فعالیت های تجاری شهر فعال هستند و تمام تکالیف شهروندی را به جا می آورند، از شهر بیرون کنند. به گزارش خبرگزاری فارس گفته است: "فرقه های زیادی در زمان گذشته در بین مردم ایجاد شده و قرآن مجید این موضوع را پیش بینی و بیان کرده است...، در شهرستان رفسنجان برخی از این گروه ها و فرقه ها وجود دارند و بر اثر عدم اطلاع مردم در محلات و در بین مردم عادی زندگی می کنند و به کسب و کار می پردازند و حتی نمی شود آنها را تشخیص داد...،این فرقه ها کارها و برنامه های زیادی در شهرمان به وجود آوردند و خواسته به حق مردم که نباید در این شهر باشند، باید تحقق یابد."
وی برای آن که حضور ایرانیان کلیمی که وقتی دست امنیتی ها به آنها می ر سد و احیانا باج ( بخوانید خراج ) نمی دهند، می شوند "عوامل صهیونیسم جهانی" را توجیه کند، افزوده است "تعدادی از یهودیان در بازار رفسنجان کسب و کار می کنند که حکم یهودیان با فرقه ضاله بهائیت فرق دارد، بهائیت بر طبق فتوای مراجع نجس هستند."
تکرار این سمپاشی ها که ثبات تجاری و همزیستی مسالمت آمیز ایرانیان را در هم می ریزد، کدام منفعت شهری و استانی و در نهایت ملی را به ارمغان می آورد. دولت های پاسدار امنیت داخلی، همواره چنان برنامه ریزی می کنند که تناقض های بین اقوام و ادیان و عقاید تا جائی که ممکن است تعدیل بشود و مردم  به یک درک متقابل از یکدیگر و یک مدارای متقابل با هم برسند تا کار دولتمداری بر مدیران، آسان بشود. چرا دولت جمهوری اسلامی پس از 36 سال تجربه،  از مردم را به جان یکدیگر انداختن و تفرقه اندازی استقبال می کند؟ از آن چه خیری دیده ؟ کدام فایده نصیب اش شده است؟
به نظر می رسد استناد مردان حکومتی در ایران به قرآن با هدف در به در کردن بهائیان، به منافع شخصی و باندی آنها گره خورده است. وگرنه واضح است در دراز مدت منفعت حکومتی از این تفرقه افکنی حاصل نمی شود. ایجاد هرج و مرج فکری در مردم که در بازارهای ایران با وجود 36 سال اجرای سیاست تفرقه افکنی ، مانده اند، هنوز با هم مراوده دارند، به هم کالا می فروشند و از هم کالا می خرند، عقلانی نیست. اگراین درجه از عقل و شهامت در آقایان وجود داشت که قرآن را همسو با نیازهای امروزی می خواندند، فرازی برای نجس خواندن بهائیان در آن  نمی یافتند.
ما حق خود می دانیم که رفتار ستمگرانه و جاهلانه کسانی از تبار "حجت الاسلام عباس رمضانی پور امام جمعه رفسنجان" را که قرآن را در میان می گذارد تا به بهانه آن بیش از پیش، امنیت را از جمع بزرگی از یک اقلیت ایرانی باز ستاند، نقد کنیم. ایران متعلق به همه کسانی است که به قول آیت الله منتظری در آن "حق آب و گل دارند" و عباس رمضانی در برابر این بینش که بر زبان یک انسان وارسته و یک فقیه ستمدیده و ملتزم به قرآن جاری شده، اساسا عددی نیست . ایکاش ساکنان شریف رفسنجان از باب احترام به قرآن و اندیشه های صلح آمیز فقیهانی که قرآن را حامی "حق آب و گل" شهروندان بهائی قرائت و تفسیر می کنند، تحریک نشوند و بازار سالم کسب و کار را قربانی نگرش های نزدیک به هیتلر و فاشیسم نکنند . به یاد داشته باشند هنوز که هنوز است، مردم آلمان به علت اطاعت کور کورانه از هیتلر، بیش از هیتلر سرزنش می شوند. زشتی و پلشتی رفتار ایرانیانی که به جان و مال بهائیان و حقوق شهروندی آنان برای کسب درآمد و حق تحصیل در مراکز آموزشی و امنیت قضائی، تعرض می کنند با آن چه هیتلر بر یهودیان روا داشت تفاوتی ندارد. همه کسانی که ادعا می کنند قرآن را باید با خوانش متناسب با زمانه قرائت کرد، باید پاسخگوی این درجه از بیداد بشوند. سکوت مصلحت آمیز، مصالح یک ملت را به خطر انداخته. از عافیت طلبان مدعی خوانش معاصر از اسلام، صدائی شنیده نمی شود. تقیه بس نیست؟
شاید موضوع از چارچوب یک مقاله به شکل ژرف و بر پایه نقد رسمی از دین، بسیار فراتر باشد. ولی مگر امام جمعه رفسنجان، موضوع را ژرف نگری کرده. مگر اصلا وارد معقولات شده و تن به مطالعه داده است؟ او از خواسته مردم برای قلع و فمع آنها سخن گفته. آیا مردم اساسا حق دارند در یک مدنیت امروزی، حتی با وجود ولی فقیه، خواسته ای بر طرد جمعی از ساکنان شهر مطرح کنند و بخواهند اماکن کسب و کار آنها از سوی دولت پلمب بشود؟  کدام یک از تئوری ها این چنین خواسته ای را که مردم مطرح می کنند، حق آنها می داند؟ چرا این رفتار که تخلف از آئین کشور داری است و سلب حقوق شهروندی حاصل آن است به قرآن نسبت داده می شود؟ ولی فقیه که بر ائمه جمعه سلطه دارد، چرا به این رفتار تحریک کننده کارمندان خود اعتراض نمی کند؟ آیا به راستی ریشه همین است که خود را از زبان یک امام جمعه به صورت جاهلانه ای ظاهر می کند یا جای دیگری است. آیا ممکن نیست جمعی از کسبه مرتبط با این حاج آقا به او حق و حساب های کلان داده باشند تا بازار را در انحصارشان قرار دهد و رقیبان را به بهانه بهائیگری از آن شهر براند؟  در هر دو حال جمعی از شهروندان بی آن که آزارشان به مورچه ای رسیده باشد در به در می شوند و معلوم نیست چگونه می توان این ظلم فاحش را با آیات قرآنی توجیه کرد و به ماموران اماکن دستور پلمب محل کسب آنها را داد؟
در راه "شناخت علمی و هراس از تکفیر" کسانی از همان صنف حاکم بر ما در دیگر جوامع با اکثریت مسلمان، بسیار خطر کرده اند. " نصر حامد ابوزید" یکی از آنهاست. مهدی خلجی ترجمه اش کرده و به فارسی در دسترس است. در جائی از کتاب مترجم می نویسد:
" به گواه نوشته هایش دل مشغولی کانونی او عدالت اجتماعی بود. ابوزید نابرایری های اجتماعی را از کودکی زیسته و آزموده بود. اگرروزگاری به ایدئولوژی اخوان المسلمین روی آورد، مفتون وعده های آن برای عدالت اجتماعی شده بود. زیر تاثیر رهبران فکری رهبران اخوان تصور می کرد "اسلام راه حل" برای عدالت اجتماعی است. بعدها که افسون ایدئولوژی اسلامی در ذهن اش زدوده شد، به سراغ هرمنوتیک با فهم روش مند قرآن رفت تا نشان دهد غایت نهائی پیام قرآن، عدالت اجتماعی است نه احکامی که فقیهان به نام شریعت، مقدس می نمایانند. از نظر او، هرچه در قران آمده بود، قرآنی نبود، یعنی هر حکمی، در قرآن تقدس نداشت. بسیاری از احکام آمده در قرآن بازتاب تاریخ و زندگی محمد بود و ضرورت سخن گفتن خدا با انسان به زبان او . در قرآن سخن از بردگی آمده، اما کمتر فقیهی امروزه بردگی را مشروع می داند و توصیه می کند. به همین سان، تعدد زوجات و کتک زدن زن و میراث و دیه نیمه برای زن و بسیاری دیگر از احکام نیز فاقد تقدس اند. بسیاری از احکام  آمده در قرآن قواعدی اجتماعی برای نظم زندگی پیش ازاسلام اند. حتی احکام تاسیسی نیز، تاسیس برای آن زمان و آن شکل از مناسبات و روابط اجتماعی و سیاسی بود، نه همه زمان ها و مکان ها. او حتی حکم ربا را نیز امروزه بی معنا می دانست، چون در ساختار اقتصادی زمان پیامبر تحریم ربا به عدالت اجتماعی کمک می کرد، ولی امروزه ارتباطی بین ربا و عدالت اجتماعی نیست."
پیرامون نصر حامد ابوزید، در جای دیگری گفته شده : " ابوزید در آثارش نشان می دهددر سنت اسلامی از جنبه های انسانی و اجتماعی شکل گیری گفتار قرآنی و گفتارهای تفسیری غفلت شده است. به همین سبب است که قرآن با زندگی امروزین ما ارتباطی بر قرار نمی کند. اگر بخواهیم قرآن را به سرچشمه ای برای الهام گیری در زندگی بدل کنیم، باید بر سویه انسانی آن تکیه کنیم و طبقات بر هم انباشته تقدس را از روی آن برداریم و گوهر آن را که کرامت انسانی و عدالت اجتماعی است بازنمائیم. به سخن دیگر تنها راه زنده کردن قرآن، دیدن آن به مثابه فرآورده ای تاریخی و انسانی است، گشودن امکانی برای بازنگری سراسری دستگاه شریعت. ابوزید نوشت قرآن، کتاب قانون نیست. شریعت مقدس نیست. شریعت یا دستگاه نظری فقهی، ساخته آدمیان است. فقه استوار بر مبانی علمی خاصی است که امروزه اعتبار چندانی ندارد. باید ارزش های عام قرآن را فهمید و پایه قانون گذاری عرفی قرار داد."
در کشور ما این زمزمه ها شروع شده بود که درش را بستند. از بس دادگاه ویژه روحانیت ناشکیبائی کرد، فقیهانی عبا و عمامه از دست دادند و  فقیهانی به تاج و تخت رسیدند. در نتیجه مصلحت علی رغم ادعاها، بیشتر شخصی شده و از برای حفظ مقام و ثروت و مکنتی است که فقیهان مرتبط با حکومت آن را آسان به دست آورده اند.
آیا زمانش نرسیده تا خطاهای 36 ساله حکومت دینی در ایران، به زبان دینی انتشار یابد؟ آیا نمی شود با معیارهای دیگری که مرتبط می شود با روزآمد کردن اسلام و استخراج عدالت اجتماعی از آن، جور دیگری به حقوق مردم نگاه کرد.؟  آیا نمی شود برای قرآن اعتبار و احترام بیشتری قائل شد و بر آن افترا نبست که گفته است پیروان دیگر عقاید و ادیان، نجس هستند؟ آیا تبدیل قرآن به قانون، جامعه ایران را از بسیاری آسیب ها مصون داشته است؟ یا به شدت آسیب پذیر کرده؟ آمارها که زیر دست امثال امام جمعه رفسنجان است.
امام جمعه رفسنجان، یا در تحریک مردم و شوراندن جمعی بر ضد جمعی دیگر، منفعت شخصی و باندی دارد.  یا مثل طوطی قرآن می خواند و هرگز نخواسته است به کتابی که تظاهر بر تبعیت از آن می کند، به درستی و آن گونه که شایسته این زمانه است نه زمان نزول آن، اقتدا کند.
در این ماجراهای تلخ که در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی اتفاق می افتد و بهائیان از کسب و کار در شهرستان های مختلف ایران ممنوع می شوند، دولت به درستی غایب است و پیدا نیست منظور از امید و اعتدال چه بوده و کجاها باید دنبالش گشت؟  گویا فقط در ژنو و وین؟

 
 
 
 




.