Wednesday, July 25, 2012

ايران ، از ماراتن تا صلح اعظم




ايران ، از ماراتن تا صلح اعظم


سخنرانی جناب گلنفورد میچل Glenford Mitchell
در کنفرانس انجمن دوستداران فرهنگ ایران، سپتامبر 2011

ترجمه مینو ثابت

 
دوستان عزیز بهائی و دوست داران عزیز بهائیان، برای من نهایت افتخار است که در حضور شما باشم. قبل از هر چیز لازم می دانم سپاس خود را به حضور اعضاء انجمن دوست داران فرهنگ ایران بخاطر کار بزرگی که انجام می دهند و بوسیله آن تفاهم و دوستی در بین مردم بوجود می آوردند تقدیم کنم. بنظر من در این مقطع از زمان این کار مهم و بزرگی است. بعد از همه مطالبی که از سخنرانان این جلسات شنیدم از خود می پرسم که من چرا اینجا هستم چون آنچه لازم بود گفته شده، ولی به هر حال اجازه می خواهم که من هم سخنان خودم را بگویم.
در حدود 2500 سال قبل جنگی در بین ایرانیان و یونانیان در محلی به نام ماراتُن در خاک یونان بوقوع پیوست. این اولین اقدام داریوش شاهنشاه ایران برای فتح یونان بود ولی نتیجه ای که بدست آمد حیرت انگیز بود و بر خلاف برتری تعداد سپاهیان ایران در این جنگ، یونانیان پیروز شدند. این پیروزی در پیشرفت بعدی تمدن یونان عطفی بشمار آمده است. یکی از آثار این پیروزی حتی در زمان ما به کار بردن نام ماراتُن در ورزش دو و میدانی است و اصل آن از این داستان منشاء گرفته که یک دوندهء یونانی به نام فیدی پیدس pheidippides که در جنگ مذکور شرکت داشت مامور رساندن خبر پیروزی غیر منتظره سپاه یونان به مردم آتن گردید. او مسافت 40 کیلو متر از ماراتُن تا آتن را بدون وقفه دوید و پس از وارد شدن به مقصد و اعلام پیروزی یونانی ها، بر اثر خستگی مفرط بر زمین افتاده جان داد. برای این داستان ارزش بیش از اندازه قائل شده اند تا جایی که معروف ترین ورزش المپیک با نام دوی ماراتُن مبدل به سمبُل مسابقات جهانی المپیک شده است. این مسابقه در تمام دوره های بازی های اُلمپیک که آغاز آن در سال 1896 در آتن بود، جزء مسابقه های ورزشی بوده است.
االبته ما امروز در اینجا برای بیان یک واقعه ورزشی گرد هم نیامده ایم و به دنبال ورزش دو و میدانی ماراتُن نیستیم ولی منظور اینست که کوشش انسان ها در طول تاریخ برای رسیدن به هدف صلح نیز می تواند نوعی ماراتُن بشمار آید.
کشور ایران در تلاش برای رسیدن به صلح سابقه ای تاریخی دارد. بنابراین من امروز برای بیان مطلب خود از عنوان جالب «ایران، از ماراتُن تا صلح اعظم» را برگزیده ام، به این امید که در خلال سخنان خود بتوانم نمای با شکوهی را که در انتظار آیندۀ ایران است تا اندازه ای ترسیم نمایم.
با نگاهی به گذشته باید گفت که آنچه که واقع شده در حقیقت فاجعه و یا مصیبتی نیست که در ذهن مردم جای گرفته است بلکه باید آن را به چشم موهبتی نگریست که به گونه ای اسرار آمیز به جهان و جهانیان اعطاء شده است. در سال 490 قبل از میلاد در دوره هخامنشیان، پس از جنگ هایی که بوقوع پیوست ایران تبدیل به یک امپراطوری بزرگ شده بود. این امپراطوری با شاهان عادل، عظمت سپاه و اداره سرزمینی در نهایت قدرت که به پهنای قاره آمریکا بود، پر آوازه گشته بود. مردم این سرزمین از هر قوم و نژادی با یکدیگر در نهایت صلح و صفا می زیستند. داریوش امپراطور ایران با آنکه از هر جهت از امپراطوری خود خاطر جمع بود ولی آرزوی دستیابی به سرزمین های جدید را نیز در سر می پروراند و با آنکه تا مرزهای کشور یونان را در تصرف خود داشت ولی همواره در آرزوی تصرف یونان بود. اقدام برای دستیابی به این هدف هنگامی صورت گرفت که مردم یونان در پی ایجاد یک سیستم جدید برای اداره حکومت خود بودند و آن حکومتی بود که اساس آن بر آزادی سیاسی بنا نهاده شده بود و به نام دموکراسی خوانده می شد. یونانیان از این آزادی که پس از سالیان طولانی نارضایتی از حکومت های خود کامه می رفت تا شکل بگیرد، در هیجان بسر می بردند و با آرزوی آزادی که سر تا پای آنان را فرا گرفته بود وقتی از قصد داریوش آگاه شدند با آنکه سپاه پر قدرتی هم نداشتند ولی تصمیم بر مقاومت گرفتند. یکی از فرماندهان سپاه یونان که از قبل نیز با ایرانیان درگیر شده بود فرماندهی لشکر یونان را بر عهده گرفت و نقشه ای طرح کرد که به نظر می رسید می تواند در مقابل ارتش بزرگ ایران و ساز و برگ جنگی مفصل آن، موثر واقع گردد. این نقشه موفقیت بزرگی بدست آورد و طی آن بیش از 6 هزار از 29 هزار سرباز ایرانی به قتل رسیدند و بقیه به امید حمله دوباره عقب نشستند. این حمله دوباره هرگز بوقوع نپیوست. دراین جنگ فقط 192 سرباز یونانی کشته شدند.
نبرد ماراتُن آغازی برای پایان حملات ایران به قصد تسخیر یونان بود. حمله بعدی ایرانیان که ده سال بعد از آن نبرد صورت گرفت دوباره منجر به شکست آنان شد و پس از آن دیگر ایران با یونان درگیر نشد.
پیروزی در نبرد ماراتُن روحیه یونانیان را به شدت تقویت کرد. چنین نتیجه گیری شد که پیروزی درخشان سربازان یونان پشتوانه ای برای ارزش های دموکراتیک مردم یونان و در مقابل، این ارزش ها سبب بالا رفتن روحیه سربازان و پیروزی آنان در نبرد گردید. نویسندگان و خطیبان یونان طی نسل های بعد هنوز هم این نظریه را تایید می کردند. این روحیه مثبت قدرتی چشم گیر در سعی و کوشش یونانیان بوجود آورد و سبب بروز عقاید و افکار جدیدی شد که پایه و اساس تمدن و فرهنگ آنان را بنا نهاد. ریچارد ای. بیلوز Richard A. Billows در کتاب تاریخ وقایع خود که در سال گذشته به چاپ رسیده می نویسد نبرد ماراتُن به همان صورت که در تاریخ یونان و غرب نقطه عطف را تشکیل داده بود در قرن نوزدهم بار دیگر تکرار شد. جان استوارت میل John Stuart Mill فیلسوف انگلیسی می نویسد: واقعه نبرد ماراتُن حتی از نبرد هِیستینگر Hastings که در تاریخ خود انگلستان بوقوع پیوسته است مهم تر بشمار می رود. چنین سخنی از جانب یک شخصیت مهم انگلیسی درباره نبرد هیستینگر که در تاریخ خود انگلستان بوقوع پیوسته است مهم تر بشمار می رود. چنین سخنی از جانب یک شخصیت مهم انگلیسی درباره نبرد هیستینگز که خود سر آغازی در شکل گیری ملّت انگلیس است بسیار جالب توجه است.
بسیاری از مورّخین دارای نظر های متفاوتی دربارۀ نبرد سرنوشت ساز ماراتُن می باشند ولی از نظر بیلوز اگر در این نبرد ایرانیان بر یونانیان غالب می آمدند دموکراسی یونان در نطفه خفه می شد. او به این نتیجه می رسد که برخورد این دو سپاه متخاصم در آن روز یکی از وقایع مهم در تاریخ جهان بشمار می آید و در آن روز، سر نوشت تاریخ بشریت را از یک سو به سویی دیگر تغییر داد. در نتیجه ایران نیز خود از نهضت روشن بینی یونان بی نصیب نماند و نتایج مثبت این نهضت سبب تحرک و پیشرفت جامعه ایران نیز شد. این به آن معنی نیست که ایران پس از حمله اسکندر در یک گذرگاه کوتاه تاریخ جزو متصرّفات امپراطوری یونان درآمد. بسیار مهم است که بدانیم تاریخ جنگ های ایران و یونان که توسط مورّخان یونانی نوشته شده است بمرور زمان در قرون بعد از طرف ایرانیان به صورت حقایقی مسلّم پذیرفته شد زیرا ایران مدتی پس از تسلّط اعراب تاریخ گذشته خود را رفته رفته به بوته فراموشی سپرد. برنارد لوئیس Bernard Lewis مورخ می نویسد تنها اطلاعاتی که از ایران باستان بجای مانده توسط یهودیان و یونانیان نوشته شده و در حالیکه این دو ملّت درباره کورش مطالبی نوشته اند از خود ایرانیان اطلاعاتی در این مورد بدست نیامده است. لوئیس می نویسد تاریخ کلاسیک یونان از کشمکش های مداوم بین ایران و یونان خبر می دهد که شروع آن به صورت حمله از جانب ایران بوده و با حمله از جانب اسکندر به اوج خود رسیده است. او همچنین می نویسد با آنکه تاریح این دو ملت مملو از جنگ وجدال است ولی لحن نوشتجات تاریخ کهن یونان در باره ایران همواره با احترام و حتی گاهی با نوعی همدردی همراه بوده است. مثلا آیسوخولوس Aeschylus که خود از حریفان جنگی ایرانیان بشمار می رفت در نمایشنامه ای که به نام ایرانیان نوشته با حریفان ایرانی خود که در جنگ شکست خورده بودند اظهار همدردی کرده است.
قرن ها بعد فردوسی شاهکار خود را به نام شاهنامه نوشت و به این وسیله جان تازه ای در کالبد بپا خاسته ایران دمید. آذر نفیسی در پیشگفتار خود که برای ترجمه انگلیسی این کتاب که توسط دیک دیوس Dick Davis انجام شده چنین می نویسد: شاهنامه بمنزلۀ شناسنامۀ ایران است و نشانی از زنده بودن آنان دارد.
نباید اجازه داد که افکار سازنده و اختراعات هوشمندانه ایرانیان در دنیای قبل از اسلام در مقابل فرهنگ و تمدن یونان به فراموشی سپرده شود. در واقع تمدّن درخشان ایران به طرق مختلف در جهان پرتو افکن بود و هنگامی ایران متوجه یونان شد که بزرگترین، قدرتمندترین و ثروتمندترین قدرت های جهان آن روز شناخته می شد. این کشور با قدرت ابداعی خود در پیشرفت جهان سهم بسزایی داشته است و اختراعاتی را به عرصه ظهور در آورده که دنیای امروز از آنها بی خبر است. مثلاً یکی از آنها در اسب سواری اختراع رکاب است که در دنیای آن روز تحوّل بزرگی در سیستم خبر رسانی و حمل و نقل ایجاد کرد و همچنین تاثیر بسزایی در جنگ ها داشت. ایرانیان قبل از هر ملّت دیگری دارای سیستم سواره نظام آموزش دیده بودند و وقتی به ماراتُن حمله کردند یونانیان هنوز از سیستم سواره نظام بی خبر بودند. در تاریخ یونان آمده است که چگونه اختراع رکاب سبب پیشرفت سیستم پُستی ایرانیان گردید. پُست در ایران آن روز عبارت از شبکه ای از قاصدانی چابک سوار و اسبانی تازه نفس بود که در سرتاسر آن سرزمین دارای چاپارخانه با مراکز پستی بودند و دولت مرکزی به توسط همین سیستم می توانست با اقصی نقاط کشور در رابطه ای سریع باشد و اوامر دولتی را به دور ترین نقاط کشور برساند. رکابِ زین اسب حتی امروز برای کابوی های آمریکایی نیز همانند سربازان هخامنشی اهمیت دارد.
یکی دیگر از اختراعات ایرانیان آسیاب است که طی قرون متمادی اوّلین و یگانه منبع انرژی عضلانی انسان و حیوان بوده است. دیگر از این اختراعات ایجاد کتاب است که اهمیت آن در حفظ ادب و فرهنگ ملل ناگفتنی است. علاوه بر آنچه که به اختصار در اینجا یاد کردیم همچنین باید قبول کرد که بشریّت باید پیشرفت خود را مدیون نقش مهم ایران در دایره علم و دانش باشد.
تحولات علمی ایران بین قرون نهم تا چهاردهم میلادی شباهت فراوانی به تحوّلات علمی اروپا در قرون بعد از آن دارد. در مقایسه با یونان، جایگاه ایران کاملا متمایز است و این بخاطر وجود دو نهاد بر جسته یکی دیانت زردشتی و دیگری حکومت پادشاهی در ایران قبل از اسلام بوده است.
ایمان به دیانت زردشتی و تاثیر احکام و دستوران آن در منش و رفتار شاهان ایران بود که سایر ملت ها و ادیان آنها را تحت تاثیر قرار می داد. بنا به گواهی تاریخ، امپراطوری بابل بدست کورش کبیر منهدم شد و طبق فرمان او یهودیان که سالیان طولانی در اسارت بابلی ها بودند آزاد شدند و به سرزمین خود بازگشتند. همانطور که می دانید اولین اعلامیه حقوق بشر از طرف کورش کبیر صادر شد و به همین جهت او را پدر حقوق بشر نامیده اند. به نظر برنارد لوئیس در بین گزارش های موجود دربارۀ نحوۀ رفتار کورش با یهودیان شباهت هایی وجود دارد. در نظر او این شباهت ها را می توان هم در آثار کتاب های عهد عتیق و هم در نوشتجات یهودی که بعد از تورات نوشته شده مشاهده کرد. در هر دوی این آثار بسیاری از کلمات ایرانی موجود است- مثلا کلمه پردیس(به معنی بهشت) - که ریشه ایرانی دارد.
تلافی بین دو دیانت ایرانی و یهودی در تاریخ جهان اهمّیّت فراوانی دارد. لوئیس می گوید تاثیر ژرف تفکر مادی و معنوی ایرانیان را می توان در پیشرفت یهودیان پس از آزادی از اسارت و سپس در مسیحیان و در نتیجه در سرزمین های رُم، یونان، بیزانس و بالاخره در اروپا مشاهده نمود.
مورّخان همچنین از کشمکش آسمانی بین دو نیروی خوب و بد یا ایزدی و اهریمنی که به مکافات و مجازات و جهنم و بهشت منتهی می شود یاد می کنند که از دیانت ایرانی منشا گرفته است. دبلو اچ مک نیل W.H.McNeill مورّخ مشهور تاکید می کند افکار و عقایدی که منشا زرتشتی و یهودی دارند هرگز از خاطر بشر زدوده نشده اند. وی میگوید عقیده بازگشت مسیح از این عقیده زرتشتی مایه می گیرد که در زمان آخر کسی از نسل زرتشت ظاهر خواهد شد و همه نیکی ها را در روی زمین جاری خواهد ساخت. این یک عقیده زرتشتی است و لوئیس با تاکید می گوید این مطلب تا بعد از آزادی قوم یهود از بابل یعنی تا بعد از قرار گرفتن آنها تحت تاثیر ایرانیان، در تورات یاد نشده بود.
رجعت مسیح در ادیان یهودی و مسیحی اهمّیّت فراوان دارد. تأثیر عمیق این دین ایرانی در بین باور های دینی در غرب عموما شناخته نشده است. منظور من از دین ایرانی از قول مورّخین است وگرنه هیچ دیانتی که از جانب پیغمبری آورده شده باشد ربطی به ملّتی که او از میان آنها برخاسته ندارد. دیانت بهائی، زرتشت را به عنوان پیامبری می شناسد که مانند موسی، عیسی و محمد تعلیماتی برای بشر آورده است و بخشی از ظهورات مستمر الهی است که در هر عصر و زمان در بین بشر ظاهر می شوند.
چنانکه گفته شد ایران در تشکیل ادیان و در پی آمد آن پیشرفت تمدن ایران باستان، نقش عمده ای داشته است. دلائل فراوانی در رابطه این پیشرفت با ادیان زرتشتی و اسلام موجود است. معلوم است که ظهور حضرت باب و حضرت بهاالله در ایران قرن نوزدهم وسعت جدیدی به این پیشرفت بخشیده است. آئین بهائی با سرعت در سرتاسر جهان پخش شد چنانکه انسیکلوپدیا بریتانیکا آن را پس از دیانت مسیحی به عنوان دومین دیانت با انتشار وسیع در عالم اعلان کرد. به این ترتیب بار دیگر ایران نقش خود را به عنوان مسیری در عبور کاروان تمدّن بدست آورد ولی جای تاسف است که بیشتر ایرانیان از این حقیقت بی خبر ماندند زیرا علماء اسلام بیش از یک قرن و نیم است در تلاشی که برای مخالفت با آئین بهایی در پیش گرفته اند مانع آگاهی ایرانیان از دانستن حقیقت تعلیمات این آئین گردیده اند. با همه اینها آئین بهائی در غرب قدرت گرفت و از آن طریق در گوشه و کنار جهان منتشر شد. دیانت بهایی گرچه در ایران بوجود آمد ولی یک دین ملی- میهنی نیست بلکه آئینی جهانی است. در اینجا این پرسش پیش می آید که چرا در این صورت این آئین در ایران شکل گرفت ؟
سوال جالبی است و باید جواب داد. در اینجا لازم است که از آثار بهائی شاهد بیاورم زیرا از خلال آنها بهتر می توان جواب این سوال را دریافت. در آثار بهائی توضیحاتی موجود است که حقایقی را در مورد ظهور مظاهر الهی روشن می سازد. پیامبران الهی همواره در نقاطی و در میان مردمانی ظاهر شده اند که یا به سرعت رو به سقوط بوده و یا در پایین ترین درجات اخلاقی و روحانی قرار گرفته بودند. به دو نمونه از آنها در آثار بهائی توجه کنید: یکی نکبت و ادبار قوم بنی اسرائیل و سقوط آنان به پایین ترید درجات شون انسانی در دوران قبل از خروج از مصر به رهبری حضرت موسی و دیگری بربریت، بت پرستی و کمبود اخلاقیات در میان اقوام عرب مدّت ها قبل از ظهور اسلام تا اینکه حضرت محمد در بین آنها ظاهر شد و پیام خود را به آنان رسانید. حضرت شوقی ربانی ولیّ امر و مفسر آثار بهائی در این باره می نویسد که این شرایط در مورد ظهور دیانت بهائی نیز مصداق دارد. در هنگام ظهور حضرت بهالله ظلم و فساد و تباهی وصف ناپذیر در امور دینی و مدنی ایرانیان چنان به اوج رسیده بود که بسیاری از نویسندگان، سیاستمداران و سیاحان در آثار خود مفصلاً به آن پرداخته اند.
حضرت شوقی ربانی می نویسد در این اصل حقایقی نهفته است و آن اینکه ظهور پیامبر الهی در بین یک ملت نه بخاطر نژاد برتر و یا سیاست موثرتر و یا روحانیت والاتر آن ملت است بلکه در نتیجه احتیاج مفرط، انحطاط مطلق و گمراهی صرف آنهاست. ظهور پیامبر جدید در بین چنین ملّتی همچون یک اهرم سبب ارتقاء نوع بشر و رسیدن آنها به اخلاق و سلوک عالی تر می گردد.
این طرز نگرش در مورد ظهور مظاهر الهی بسیار جالب توجه است. حضرت شوقی ربانی چنین ادامه میدهند: در چنین شرایط و حالاتی است که پیامبران می توانند قدرت احیاء کننده خود را در نجات ملّت خود از قعر فلاکت و بدبختی نشان دهند و به آنها قدرتی اعطاء کنند تا بتوانند پیام جدید را در میان سایر ملل و اقوام گسترش دهند و اسباب نجات آنان را نیز فراهم آورند.
امروز مردم ایران در حکم آن اهرمی هستند که در احیا و اصلاح عالم به کار گرفته شده اند. خون هزاران شهیدی که در راه شناسایی این ظهور جدید ریخته شد این امر را میسر می سازد. به این جهت امروز ایران به صورت دریچه امیدی برای نجات عالم بشریت دیده می شود. بهائیان در هر نقطه که باشند به ایران عشق می ورزند. این عشق و علاقه با ازدیاد تعداد بهائیان در سایر نقاط جهان به صورت مضاعف افزایش می یابد. باید بگویم که ما بهائیان هر کجا که باشیم خود را به نوعی ایرانی می دانیم! تعجب می کنید اگر بدانید که بعضی از اطفال ما از نژاد های مختلف سیاه، سفید، زرد و سرخ، نام های ایرانی دارند و ما عاشق غذای ایرانی هستیم. پیامبران و یا مظاهر الهی بنا به عللی سه بار از ایران برخاسته اند: حضرت زرتشت، حضرت باب، و حضرت بهاالله. بنا براین مردم ایران سه بار افتخار پیشبرد تمدّن جهان را یافته اند.
این نکته ایست که قابل توجه است. حضرت باب با اظهار امر خود در شیراز مردم را برای ظهور قریب الوقوع حضرت بهالله آماده ساخت. چند نفر و از جمله طاهره شاعره مشهور مستقلاً او را شناختند و از پیروان او شدند. با ازدیاد پیروان حضرت باب و انتشار هر چه بیشتر پیام او، علماء اسلام و حکومت وقت در از میان برداشتن آنان متحد شدند و هزاران نفر از بابیان را به قتل رساندند. در سال 1850 که شش سال از اعلان امر حضرت باب می گذشت خود او را در میدان تبریز تیر باران کردند. در این تیر باران 750 نفر از فوج سربازان تفنگ هایشان را بسوی حضرت باب نشانه گرفته آتش گشودند. دو سال پس از این واقعه دو نفر بابی شوریده سر در پی کشتن شاه بر آمدند. کوشش آنها برای اینکار بسیار بی خردانه بود و بی نتیجه ماند. این حادثه سبب شد که حضرت بهالله را در سیاه چال طهران به زنجیر بکشند. در چنین محلی بود که حضرت بهالله برای اولین بار ماموریت الهی خود را دریافت. با اینکه حکم رسمی درباره بی گناهی ایشان از هر گونه اتهام، صادر شده بود ولی شاه به منظور مجازات، دستور تبعید اشان را به بغداد داد. از بغداد حضرت بهالله را به سایر نقاط در امپراطوری عثمانی تبعید کردند تا آنکه بالاخره ایشان را در قلعه عکا واقع در فلسطین زندانی نمودند.
در همه جا از استانبول و ادرنه گرفته تا زندان عکا حضرت بهالله پیام الهی خود را به شاهان و رؤسای ممالک و به گوش مردم جهان رساندند. ایشان آثار فراوانی دارند که طی آن وحدت و یگانگی عالم انسانی را به عنوان مهم ترین ماموریت الهی خود اعلام کرده و امکان تامین آن را از طریق ترک تعصبات از هر نوع، تساوی حقوق بین زنان و مردان، تعلیم و تربیت اجباری، تطابق بین علم و دین، تعیین یک زبان بین المللی برای همه مردم جهان تا بتوانند به راحتی با یکدیگر رابطه برقرار کنند، ذکر نموده اند.
مجموعۀ این تعالیم به نام نظم نوین جهانی خوانده شده است. حضرت بهاالله در لوحی خود خطاب به همۀ سلاطین جهان به به نام سورۀ ملوک مشهور است و همچنین در الواحی که جداگانه برای روسای برجسته دول فرستادند اتحاد را اول شرط صلح جهانی که هدف نهایی ظهور ایشان است دانسته اند. طولانی ترین این الواح خطاب به ناصرالدین شاه است که طی آن مراحلی را که برای رسیدن به عدالت اجتماعی و صلح در ایران و سایر ممالک جهان باید پیمود برشمرده اند. همانطور که می دانید ناصرالدین شاه، قاصد این لوح را که جوان هفده ساله ای بود و بدیع نام داشت به قتل رسانید. هیچیک از روسای دولت های جهان به پیام ایشان توجه نکردند.
با همه اینها حضرت بهالله در آثار خود از نقش آنان در رسیدن به صلح اصغر یاد نموده اند، به این صورت که وقتی مشکلات در جهان رو به ازدیاد نهد رؤسای ملل بالاخره مجبور به ایجاد یک حکومت جهانی خواهند شد تا راه حلّی برای مسائل بین المللی بیابند. حضرت بهالله در کتاب اقدس در اهمیت نظم نوین بهائی می فرمایند که نظم عالم از این نظم اعظم به لرزه خواهد افتاد. این به آن معنی است که زندگی بشر چنان تحولی خواهد یافت که چشم عالم شبیه آن را ندیده است. یعنی اینکه زمان تغییر کلی در ساختار اجتماعی جهان فرا رسیده است. تغییری که حکومت جهانی را به همراه خواهد داشت تا بتواند صلح حقیقی را در دنیا برقرار کند و تمدّن و فرهنگ جدیدی در تاریخ بشر بوجود آورد. انسان همواره در رویای نظم عالم بسر برده است. پیامبران، فلاسفه و شعرا از زمان های قدیم تا به امروز همواره دربارۀ روزی که کلیه مردم جهان به یکدیگر خواهند پیوست سخن گفته اند و حضرت بهالله بار ها آن را قاطعانه تاکید فرموده اند.
آثار بعدی حضرت بهالله افکار آگاه جهان را متوجه زمان امروز ما می سازد. در یکی از این آثار می فرماید که هدف از خلقت جهان هستی، ظهور این روز اعظم است. روزی که کلّیۀ کتب مقدس از آن یاد کرده و پیامبران و انبیای الهی آرزوی دیدنش را داشتند و ما امروز در چنین روزی بسر می بریم. برای تشریح بیشتر این مطلب باید گفت که در تاریخ اجتماعی بشر، پیشرفت از تشکیل خانواده آغاز و تا تشکیل کشور ها ادامه یافت و اکنون که به مرحله بلوغ خود رسیده احتیاج به یک نظم جهانی دارد. حضرت بهالله هدف نهایی را وحدت نوع بشر قرار داده اند. بنا بر این، مقصد از ظهور حضرت بهالله تحقق وحدت عالم انسانی است- وحدتی که نفوذی همه جانبه داشته و جهان شمول باشد. اولین شرط تامین این وحدت تحوّل روحانی و اخلاقی در وجود هر انسان و انعکاس آن در اعمال و رفتار زندگانی اوست.
حضرت شوقی ربّانی درباره وحدت عالم انسانی چنین توضیح می دهند که این وحدت که محور اصلی کلیه تعالیم بهائی را تشکیل می دهد، یک احساس کور و یک ابراز امیدواری واهی و نامشخص نیست و لازمه آن فقط برقراری روابط نزدیک و خیر اندیشانه بین انسان ها و ایجاد همکاری بین افراد یک ملّت نمی باشد بلکه باید کلّیۀ ممالک و ملت های جهان را مانند افراد یک خانواده بشری به یکدیگر پیوند دهد. توجه به هدف حضرت بهاالله کنید، همه میدانیم که گاهی حتی بین افراد یک خانواده هم تفاهم کلّی وجود ندارد. حضرت بهالله خواسته اند که جمیع ملل جهان هم همچون افراد یک خانواده بشری در کنار هم زندگی کنند. این اندیشه بسیار بزرگی است.
دستیابی به این مرحله نهایی در این دوره از تکامل نه فقط لازم بلکه غیر قابل اجتناب است و مرحله ای است که به سرعت نزدیک می شود. این را می توان از شرایطی که امروز در اطراف ما بر جهان حاکم است دانست و هیچ چیز به جز قدرت خداوند به استقرار آن نخواهد بود. این آرزوی بزرگ که این چنین محکم و بی تردید در حق جهان در نظر گرفته شده سوال مهمّی را مطرح می کند. برای رسیدن به این آرزو چه باید کرد؟ برای جواب به این سوال به وقت بیشتری احتیاج است ولی همین قدر می توان گفت که بر خلاف ظهورات پیشین، حضرت بهالله قوانین مخصوصی ارائه فرموده و با تاسیس تشکیلات اساسی پایه یک دولت جهانی را بنا نهاده اند. حضرت شوقی ربانی این تشکیلات را به صورت الگویی برای جامعه جهانی در آینده توصیف فرموده و آن را بزرگترین وسیله برای تاسیس صلح اعظم دانسته اند.
امروز برای تحقق بخشیدن به این هدف، دو جریان در کار است: یکی از آنها فعالیت زمامداران جهان و بعضی موسسات بشر دوستانه است که به منظور اتحاد شرق و غرب عالم و تاسیس صلح اصغر به کار مشغولند. این جریان ربطی به بهائیان ندارد و این زمامداران جهان هستند که در این راه کوشش می کنند. جریان دیگر از دو جهت مربوط به فعالیت های پیروان آئین بهایی می شود. یکی از فعالیت ها نشر و اشاعه تعالیم بهائی در سرتاسر جهان به منظور ایجاد تحوّل روحانی مردم دنیا است زیرا بدون این تغییر و تحوّل، هیچ سیستم اداری ولو اینکه بسیار دقیق هم ترسیم شده باشد، قادر به انجام وظیفه کامل نخواهد بود. دیگری پیشرفت دادن سیستم اداری تشکیلات بهائی است که طبق قوانین و مقرراتی که از جانب حضرت بهالله تدوین شده اند باید الگوی «نظم نوین جهانی» باشد. این دو جریان اصلی و موازی با هم، پرچم صلح جهانی را در دنیا به اهتراز در خواهند آورد.
با همه کوشش های ناچیز ما در ساختن سیستم تشکیلات بهائی برای اداره امور جامعه بهائیان، ما بهائیان هنوز نمی توانیم ادّعا کنیم که به همه جوانب نقشه حضرت بهالله برای وحدت نوع بشر پی برده ایم ولی شاهد قدرت اجرایی این تعالیم در ایجاد همبستگی هستیم و با اجرای آنها به این نتیجه رسیده ایم که وصول به دنیایی که منظور نظر حضرت بهالله است ممکن می باشد.
ساختار نظم اداری بهائی عبارت از تشکیلاتی است که هر یک از آنها 9 نفر عضو دارد و همۀ آنها در سطوح محلّی، ملّی و بین المللی به طرزی دموکراتیک انتخاب می شوند. در انتخابات بهائی هیچ گونه نامزد و یا پروپاگاند انتخاباتی وجود ندارد. این تشکیلات تصمیمات خود را با شور و مشورتی که همراه با اصول و مبادی روحانی است انجام می دهند.
در حالیکه تعالیم بهائی اهمیت را بر سیستم حکومت جهانی قرار داده ولی در ضمن باید دانست که اصول آئین بهائی بر روحانیات عرفانی متّکی است، از رابطه انسان با خالق خود سخن می گوید و به حیات پس از مرگ معتقد است. در زندگی بهائی دعا و نیایش جای مخصوصی دارد زیرا این عوامل لازمه تزکیه نفس و یک زندگی مفید در این جهان هستند که در قلب آن عشق قرار دارد-عشق خدا به مخلوقش و عشق مخلوق به خدا و بنده های او. آثار بهائی در این مورد بسیار است. از جمله در آثار حضرت بهالله به این مضمون می خوانیم که (تو را دست داشتم و تو را آفریدم، پس مرا دوست داشته باش تا نام تو را ذکر کنم و روح زندگی در تو بدمم).
بهائیان وحدت عالم انسانی را به چشم عشقی سیاسی، اجتماعی و روحانی می نگرند. در اینجا عدالت در مرکز اصلی قرار دارد. حضرت بهالله می فرمایند عدالت بروز اُخوت و یگانگی در بین ابناء بشر است. لازمه دیانت بهائی پیوستن زندگی جسمانی و روحانی انسان به یکدیگر است تا پاکی اعمال و رفتار ما، پیشرفت ما را تضمین کند. هنوز خیلی مطالب در این مورد نا گفته باقی مانده ولی حال اجازه بدهید به نتیجه گیری برسیم.
جمیع عالم انسان در راهی طولانی به سوی تکامل و صلح جهانی پیش می رود. پستی ها و بلندی ها در تمدّن های جهان تکامل تدریجی نسل انسان را تضمین کرده و به فرموده حضرت بهاءالله به حد کمال نزدیک نموده است. صلح اعظم که منظور نظر پیامبران، شعرا و فلاسفه گذشته بوده و در دوره ای که حضرت بهاءالله آغاز فرموده بالاخره فرا خواهد رسید و ایران در آماده شدن برای چنان روزی سهم بسزایی داشته است. تحلیل گران معتبر خاطر نشان کرده اند که ایران در راه رسیدن به این هدف با شکوه، همواره فعال بوده است و واقعۀ ماراتُن یکی از این نمونه هاست. با آنکه ایران در این نبرد با شکست روبرو شد ولی جرقه ای که از آن برخاست سبب انفجار ترقیات در زمینه های سیاسی و روشن بینی در یونان گردید و نتایج درخشان آن به سرتاسر جوامع بشری سرایت کرد. اگر این اتفاق نیفتاده بود تاریخ بشر می توانست سر دیگر داشته باشد. شاید زمان این حادثه و نتایج حاصله از آن در نتیجه اراده الهی بوده و شاید لازم بوده که یونان در آن زمان معین چنین تجربه ای داشته باشد وگرنه ممکن بود که هرگز سقراط، افلاطون، ارسطو، هرودت و دیگر اندیشمندان بوجود نمی آمدند تا با فلسفه، تاریخ، علوم سیاسی، مجسمه سازی و معماری خود تاثیری چنین شگرف در جهان بوجود بیاورند.
حضرت بهاءالله درباره یونان به این مضمون می فرمایند: برای هر سرزمینی نصیبی، برای هر چیزی سهمی...و برای هر موقعیتی اظهار مناسبی مقدّر است. به یونان نظر کن، او را برای مدّتی برکرسی حکمت نشاندیم و هنگامی که میقاتش بسر آمد سریرش سرنگون شد، زبانش از سخن ایستاد، نورش خاموش شد و پرچمش پایین آمد.
منظور از این بیان هر چه باشد ما باید به هر حال شادمان باشیم که چنین نتیجه ای از نبرد ماراتُن حاصل شد. در پایان بسوی ایران نظر می کنیم. بر خلاف شرایطی که امروز بر آن حاکم است آینده ای روشن در انتظارش است و زمان به حقیقت پیوستن پیشگویی زرتشت نزدیک است. اشعار سعدی درباره وحدت بشر در نظامی که حضرت بهاءالله ایجاد فرموده اند حقیقت خود را بازیافته و می رود تا مردم جهان را به یکدیگر پیوند دهد.
ابیاتی از سعدی که در بالای ورودی سازمان ملل جلب نظر می کند چنین می گوید:

بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش زیک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی

با همه شرایطی که امروز در کشور ایران حاکم است وقتی که میقات آن فرا رسد مردم ایران بار دیگر شکوه گذشته خود را بدست خواهند آورد. با همه شرایط نامناسبی که بر این مردم حکمفرما بود، حضرت بهالله با قاطعیت از آینده درخشان آنان خبر می دهند. چنانکه در یکی از آثار خود به این مضمون چنین می فرمایند: ای ارض طاء(طهران) غم مخور زیرا خداوند تو را منشاء سرور عالم مقدر فرموده، شاد باش که خداوند تو را مطلع نور خود قرار داده، زیرا که مظهر جلال ایزدی در تو زائیده شده و عشق و محبت او همواره به تو توجّه دارد. روزی می رسد که اضطراب تو به آرامش تبدیل خواهد شد و این حکمی است که در کتاب مُبین مقرر گشته است.



Thursday, July 5, 2012

کنکاشی در بهائی ستيزی



کنکاشی در بهائی ستيزی

نویسنده: سهراب نیکو صفت
ناشر: انتشاراتِ پیام
دانلود كتاب  :

از مقدّمه کتاب:

بحث و گفتگو و به نقد کشيدن عقائد و افکار موجب شکوفائی و اعتلای فرهنگی يک جامعه است و بايد به آن ارج نهاد. تنها از این راه است که میتوان با گذشته تاریخی ملّتی آشنا شد, رویدادهای مثبت آن را تقویت کرد و از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری نمود.


هر ملّتی که به سرنوشت آینده خود علاقه مند باشد باید پدیده های اجتماعی مربوط به جامعه خود را دقیقاً بررسی نماید. امّا متأسّفانه در جامعه ایران از زمان پيدايش جنبش بابیّه و بعداً بهائیّه تا به امروز یک بحث علمی و منطقی در شناخت تفکّرات این جنبش نشده است. آنچه تا کنون توسّط مخالفین آنها نوشته شده است غیر از تهمت و افتراهای گوناگون چیز دیگری به چشم نمیخورد. زمانی آنها را به روسیّه گاهی به انگلیس و امروزه به صهیونیسم و آمریکا وابسته می دانند.


آیا میتوان تصوّر نمود که یک دولت خارجی بتواند رستاخیزی به این عظمت را در ایران به وجود بیاورد؟ چنین فکر باطلی توهین به یک ملّت است. رستاخیز بابی موفّق می شود در مدّتی کمتر از پنج سال در بین کلّیّه اقشار جامعه ایرانی نفوذ کند و روحانیّونی نظیر حجّت زنجانی و وحید دارابی از بين روحانيون و تاجری نظیر میرزا جانی کاشی از ميان تجار و زارعی مثل ملّا جعفر گندم پاک کن را از بين زارعين به خود جلب کند که جان خود را بر سر آرمان خود بگذارند. آیا انصاف است که آنها را عامل خارجی بنامیم؟ از نظر تاریخی غیر قابل انکار است که هزاران نفر ایرانی از اقشار مختلف جامعه جان و مال و مقام خود را بر سر اعتقادات خود گذاشتند. آیا اینها همه عمّال خارجی بودند؟


آنهائی که به چنین تفکّری دامن میزنند ناخود آگاه آب به آسیاب آن نیروهائی می ریزند که ملّت ایران را نابالغ میدانند و مدّعی هستند که هیچ کاری در ایران بدون نظر خارجی انجام نمیشود. این تفکّر مانع رشد فکری و بلوغ یک ملّت است و باید با آن سخت مخالف بود. هدف از این نوشته فقط روشن کردن زوایای تاریخ 150 ساله گذشته این جنبش در ایران است.


ملّتی که گسست تاریخی داشته باشد نه تنها هیچگاه موفّق به ورود به شاه راه رشد و شکوفائی نخواهد شد بلکه اشتباهات تاریخی خود را تکرار خواهد کرد. این سؤال مطرح است که چرا از دوران اوّلیّه این جنبش تا کنون از طرف مورّخین و یا روشنفکران ایرانی تحقیقی عاری از قرض و پیشداوری نسبت به این جنبش نشده است. آنچه تا کنون نوشته شده است چیزی جز ردّیه های غیر معقول نبوده است. روحانیّت شیعه که با روی کار آمدن سلسله صفوی و بعد از آن سلسله قاجاریّه به قدرت بلا منازع ایران تبدیل شد قدرت خود را بر پایه تحمیق و بی خبر نگاه داشتن جامعه ایران از رویدادهای اجتماعی و فرهنگی جهان و بالاخصّ جنبشهای فکری و مذهبی قرار داد. مخالفت روحانیان شیعه با گروه اخباری, صوفی, شیخی, بابی و بهائی شاهد این مدّعا است. روحانیّت شیعه با تأسیس مدارس جدید تا سر حدّ امکان مخالفت کرد و از هرگونه اقدامی که در حیطه قدرت آنها بود در جلوگیری از تشکیل آنها فروگذار نکرد. ایجاد مدارس که منجر به باسواد شدن جامعه میشد نمی توانست در راه اهداف روحانیّون باشد. مخالفت روحانیّون با مدارس جدید شکستن میز و صندلی های مدرسه حسن رشدیّه و فرار اجباری او به خارج از کشور از دست طلّاب علوم به اصطلاح دینی ثبت در تاریخ است.


این روحانیّون که به قول ذبیح الله صفا در تاریخ ادبیّات ایران ج 1-5, ص 187, «از بحرین شام لبنان و عراق آمده بودند و شاگردانی که از ایران برای تحصیل علوم دینی می رفتند و در آن مناطق تعلیم می دیدند با زبان تازی سر و کار داشتند و بیشتر تالیفات خود را به عربی خوب یا بد و گاه نا درست می نوشتند. و از این راه دورانی تازه از چیره گی فرهنگی تازی را در ایران پدید آوردند.» اینها هیچگونه علاقه ای به فرهنگ و زبان ایران نداشتند. حتّیٰ امروزه هم روحانیّونِ بزرگ آثار خود را به عربی مینویسند.


مردم را عوام کالانعام می دانند و برای آنها هیچ گونه حقّی جهت ابراز عقیده ای قائل نیستند. خود را مجتهد و مردم را مقلّد می دانند. یعنی مردم باید از عقائد و آراء آنان تقلید کنند و خود دارای حقّ تشخیص نیستند. آیا از جامعه ای که مردم آن عاری از عقل باشند میتوان انتظار رشد فکری و فرهنگی داشت؟ آيا در چنین جامعه ای نور رستگاری میتابد؟ آيا چنین جامعه ای متحجّر و نازا نخواهد بود؟ بدین علّت است که در 500 سال گذشته فیلسوف نامدار و یا متفکّری در ایران به وجود نیامده است. ولی خوشبختانه امروزه با بودن امکانات علمی و فنّی مردم به اطّلاعاتی دسترسی پیدا کرده اند که زمانی فقط در انحصار عدّه معدودی به نام روحانی بود.


سیّد باب این رادمرد ایرانی برای مردم عقل قائل بوده است و آنها را اشخاصی می دانسته که خود میتوانستند خوب و بد کار را تشخیص بدهند و احتیاج به پیشوا و رهبر نداشتند.


سیّد باب با تفکّرات خود پایه قدرت روحانیّت شیعه را هدف قرار میدهد و از این رو مخالفت شدید آنها را به جان می خرد. در اینجا اشاره ای به تفکّرات سیّد باب و بهاءالله مسئله را روشن میکند. برای نمونه آنها نماز جماعت را تحریم میکنند یعنی یکی از ابزار بزرگ روحانیّت را از دست آنان خارج میکنند. آنها معتقداند که هر شخصی خود می تواند به سوی خدای خود عبادت کند.


دوم فتوای روحانیّت شیعه را غیر قانونی می دانند و حقّی برای آنها در این زمینه قائل نیستند. آنها اصولاً فتوا را حرام اعلام می کنند. بر بالای منبر رفتن و از موضع قدرت صحبت کردن را گناه می دانند. دست بوسی و اقرار به گناه و طلب بخشودگی از طرف شخصی غیر از خداوند متعال را حرام می دانند و آن را مخالف کرامت انسانی معرّفی می کنند. حقوق زن و مرد را مساوی میشناسند و معتقد هستند که هر شخصی موظّف است که خود کشف حقیقت کند و نباید گوش به فرمان دیگری باشد.


اینها همه آلات و ابزاری بود که روحانیّت شیعه با استفاده از آنها صد ها سال بر خر مراد سوار بوده است. و اگر اینها را از دست میداد دیگر چیزی برای او باقی نمیماند.


شاید این حقّ طبیعی روحانیّت شیعه باشد که برای استمرار قدرت خود با چنین نظریّاتی مخالفت کند و تا پای نابودی با آن سرسازش نداشته باشد. امّا باید این را صراحتاً اعلام کنند نه اینکه تهمت های نا روا به چنین جنبشی بزنند. در حقیقت علّت مخالفت روحانیّت شیعه با جنبش بابیّه در مطالب ذکر شده است نه حفظ بیضه اسلام و صلاح مملکت اسلامی.


مهدی بازرگان در مصاحبه با یوسفی اشکوری به درستی در باره روحانیّون چنین می گوید:


«اینها برای روحانیّت دلسوزی می کردند نه برای دین.» راجع به میرزای شیرازی مرجع بزرگ عالم تشیّع یعنی همان شخصی که با فتوای تحریم تنباکو و سرانجام تسلیم شدن ناصر الدّین شاه در برابر مردم به آن محبوبیّت ومعروفیّت رسید چنین می گوید:


«میرزا شیرازی فکر کرد که با دادن امتیاز تنباکو از طرف ناصر الدّین شاه به فرنگی کم کم پای فرنگی به ایران باز می شود. همانگونه که در آن موقع باز شده بود و فرنگی هم یعنی کافر و کافر هم بی دین است. یعنی مردم دینشان را از دست می دهند. حرکت این بود, کاری به این نداشت که ناصرالدّین شاه مستبد است و باید برود یا اینکه انگلیسیها نباشند. او هیچ نمی گفت که چرا خارجی ها آمدند و چرا با آنها تجارت میشود و چرا امتیاز بانک به آنها داده می شود. حتّیٰ باید گفت حرکت میرزا شیرازی خیلی دلسوزی برای دین هم نبود. گول نخوریم. دلسوزی برای روحانیّت بود که همه چیز را در اختیار داشت و علما بدون اینکه زحمت کشیده باشند و مسؤلیّت داشته باشند گرداننده مملک بودند. پول نزد آنها میرفت احترام و اطاعت هم برای آنها بود. هم آخرت برای آنها بود و هم دنیا.

در نظر میرزا وقتی فرنگی ها آمدند و دین را از مردم گرفتند مریدها هم از بین می روند. مرید هم که رفت همه چیز آنها از بین میرفت. این است که باطناً آن دلسوزی برای روحانیّت بود. » [نوگرائی دینی, گفتگو با یوسفی اشکوری, نشر قصیده 1378, ص 35]

همچنین بازرگان در مصاحبه یاد شده راجع به روحانیّت در انقلاب بهمن 57 چنین می گوید:


«ولی بعدها معلوم شد که اگر آنها دنبال آقای خمینی را گرفتند برای این بود که آقای خمینی از اوّل دنبال حاکمیّت روحانیّت بود و از عوامل موفّقیّت و پیروزی ایشان هم همین بود که این قشر عظیم و متشکّلِ قدیمی روحانیّت را به حرکت درآورد. ایشان به طلّاب گفته بود که تنها نظامی که روی قانون است اسلام است و اسلام هم دستور حکومت دارد و کسی باید مصدر حکومت باشد که قانون شناس باشد. قانون شناس کی است؟ شما طلبه ها. بعد هم ولایت فقیه را مطرح کردند و کار ولایت فقیه به آنجا رسید که آقای آذری قمی گفت اگر ولیِّ فقیه بخواهد و مصلحت حکومت ایجاب کند میتواند توحید را هم تعطیل کند. لذا آفت واقعی توحید و آفت رسالت و آفت امامت همین است.»


با توجّه به مطالب ذکر شده راجع به روحانیّت و تفکّراتِ باب و بهاءالله که به آن اشاره شد علّت مخالفت روحانیّتِ شیعه با بابیان و بهائیان کاملاً مشخّص است. نه باب و نه بهاءالله هیچگونه مخالفتی با اسلام نداشتند. بلکه بر عکس مدافع اسلام در برابر ادیان گذشته بوده اند. آنها سعی در این داشتند که مردم بتوانند طنابِ اسارتِ فکری خود را از زیر بار خرافاتِ روحانیّون که به نام دین معرّفی می کردند بیرون بکشند و خود را از اوهام و خرافات آزاد سازند.


معتقدین به آئین بهائیّت را امروزه میتوان در بین ملل مختلفه که در سراسر جهان ساکن هستند مشاهده نمود. آیا میتوان یک بهائیِ فرانسوی, آلمانی, انگلیسی, افریقائی و یا غیره را وابسته به خارجی دانست؟ آیا روز آن نرسیده است که نویسندگان و مورّخین ما یک بحث منطقی و علمی نسبت به عقاید و افکار آنها را شروع کنند. امروزه در جهان هر پدیده اجتماعی مورد بحث و تحقیق قرار میگیرد. چرا ما نباید نسبت به جنبشی که از ایران شروع شده و ریشه در فرهنگ ایران دارد و امروزه به یک جنبش جهانی تبدیل شده است تحقیق نکنیم؟ هدف ما از بحث و گفتگو با آقای شهبازی و شهبازی ها فقط و فقط باز کردن روزنه ای به تاریخ گذشته این جنبش است.


چرا ما نباید به عقائد و افکار دیگران احترام بگذاریم؟ آيا این همه کشتارِ مذهبی در تاریخ کشور ما کافی نبوده است؟ آیا نباید یک روزی خطّ بطلان بر اختلافات مذهبی بکشیم؟ امید است که بتوانیم در این راه قدمی برداریم. چون ایمان داریم که رازِ رشد یک جامعه در تحمّل عقائد و افکار دیگران است.

 خداوند همه را به راه راست هدایت فرماید

فایل ضمیمهسایز
kankash_bahai_setizi-shahbazi-sohrab_niku_sefat_-2005c_2.pdf1.16 MB